unaragazza

روزهای زندگی

unaragazza

روزهای زندگی

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت

 

                    به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
بدون هویت پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ق.ظ

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما میگریخت چند روزیست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفال میزنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه میپنداشتیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد